1)* عشق از دوستی پرسید تفاوت من و تو چیه؟ دوستی گفت من دیگران رو با سلامی آشنا میکنم و تو با نگاهی. من اونا رو با دروغ جدا میکنم و تو با مرگ
2)* این هم یه شعر دیگه بدون شرح و تفصیل اضافی ! در ضمن عنوان هم ندارد!!
ماه را که نگاه می کردم
پشت پنجره آمدی و گفتی :
« من؟»
تو را که نگاه می کنم
ماه ها
از پشت پنجره می گذرد و
من
هنوز چیزی نگفته ام!
3)* برداشت اول :
پاهام گزگز و مورمور می کنن ؛ خواب رفتن طفلکی ها ! آخه خیلی وقته که از جای خودم تکون نخوردم . راستی من دیروز کجا بودم؟ امروز کجا هستم؟ چقدر « جابجایی»داشتم؟ آیا امروز از دیروز « انسان » تر هستم؟ چقدر؟سرعتِ حرکتم چقدر بوده؟چند متر بر ثانیه؟ چند میلیمتر در سال؟چند کیلو روح بر ثانیه؟! چند چی نمی دونم؟ اصلاً واحدش چیه؟ راستی ، نکنه که جابجاییم منفی بوده باشه و منِ روزمرّه،سرم به روزمرّگی خودم گرم ، اصلاً نفهمیده باشم .چقدر نگرانم. دیگه نمی تونم تحمل کنم . باید اندازه بگیرم . آهای پسر ، اون متر رو وردار بیار!
هادی
سلام ماشالا به اين قدرت قلم بيا پيشم
سلام.
چه قدر شما نازك نارنجي تشريف دارين....من از حرفم هيچ منظوري نداشتم...پس بيخيال