به جای دسته گلی که فردا بر سر قبرم می گذاری امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن. به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم نثار میکنی امروز با تبسمی شادم کن. به جای متنهای تسلیت گونه که فردا در روزنامه ها مینویسی امروز با پیامی کوچک خوشحالم کن من امروز به تو احتیاج دارم نه فردا
جبر زمانه بود که مرا با گریه، به دنیا آورد با گریه از دنیا برد پس این دنیا پیش چشمان من، قطره ای اشک بیش نیست
آخر ای دوست نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید؟؟؟ سوخت در آتش و خاکستر شد وعده های تو به دادش نرسید داغ ماتم شد و بر سینه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکید آن همه عهد فراموشت شد؟؟ چشم من روشن روی تو سپید .... جان به لب آمده در ظلمت غم کی به دادم رسی ای صبح امید آخر این عشق مرا خواهد کشت عاقبت داغ مرا خواهی دید!!!!
سلام
نمی دونم این متن رو کدوم همکلاسی نوشته ولی هر کی نوشته عالی بود.
حرف نداشت.