ببخشید یه ذره دیر پست میدم. این روزا حال و روز خوشی ندارم.
این شعر ها رو هم که مینویسم دیگه به دردم نمیخوره. فقط به خاطر قولی که دادم پابلیش میکنم.
گر نمی دیدم در این دنیا تو را گر نبودم با تو هرگز آشنا
گر در آن محفل نبودی همچو شمع یا نمیدیدم تو را در بین جمع
گر ز هر بیگانه ای بیگانه تر می گذشتم از کنارت بی خبر
گر نمی کردی به سوی من نگاه با نگاهی گر نمی رفتم ز راه
گر تو را بخت بد کوتاه من سوی دیگر می کشید از راه من
این زمان جانم ز مهرت پر نبود سینه ام منزلگه این درد نبود
گرچه عشقت غیر حسرت بر نداشت ساقی ات جز درد در ساغر نداشت
گرچه دیدم در رهت دام بلا وای بر من گر نمی دیدم تو را ...
فرامرز
سلام
نبینم عزیزم دلگیر باشی.
تو هم حال و روز خوشی نداشته باشی ماهم همینطور ؟
حالا چی شده ؟
انشاالله اوضاع دوباره بر وفق مرادت بشود.
اگه کمکی خواستی میدونی که در خدمتیم .
سلام فرامرز جون
خوفی ؟؟؟
انشا الله دردو بلات بخوره تو سر دشمنات
دنیا دو روزه
خوش بگذرون
غمگین ننویس که ما همکلاسی ها نگرانت میشیما
موفق باشی....
سلام . وبلاگ خوبی دارید. اگه وقت داشتید یه سری هم به وبلاگ من بزنید . راستی با تبادل لینک موافقید؟