۱) بابا دست خوش! چه میکنن این همکلاسی ها! این ماه ، ماه خوبی برای وبلاگ شده. اول فاطیما خانوم شروع به نوشتن کرد. بعد امیر آقا قلم به دست گرفت. در آخر هم محمد جان با تاخیر بسیار بسیار کوچکی!!! که داشتن وبلاگ رو نورانی کردن و ما از نوشته هاشون فیض میبریم. من یه معذرت خواهی هم بدهکارم. خب مدیرها هم باید بعضی وقتها معذرت خواهی کنن دیگه. نباید زیاد هم خودشونو بگیرن.این چند وقته اوضاع خوبی نداشتم.همکلاسی ها در جریان هستن. مادرم مریض حال بود. رفتم تهران که پیشش باشم. الحمدلالله الان حالش خیلی بهتره. من هم قوای از دست رفته رو الان به دست آوردم . چند بار میخواستم کامنت بذارم که همکلاسی ها مواظب باشن که وبلاگ کلیشه ای نشه. با نوشتن امیر و محمد نگرانیم بر طرف شد.
۲)حقیقتش رو که بخوای حرف زیادی برای گفتن ندارم . چون این چند وقته بعد از این که از تهران اومدم غیر درس خوندن کاری نکردم. غیر از این که رفتم کلاس جودو و تو مسابقات فوتبال دانشگاه شرکت کردم و دروازبان بودم و تو یه صحنه مدافع تیممون که آقا ابراهیم باشه منو ندید و با برخوردی که داشتیم دست مبارکشون صورت بنده رو نوازش کرد و تا صبح بیمارستان بودن! تازه ۶ واحد درسیمم دانشگاه حذف کرد. و الان ۱۸ واحد دارم. احتمالا یه ترم دیگه ایران بمونم.
خب، دیدین غیر درس خوندن کاری نکردم!!!
۳)یه عضو جدید رو میخوام معرفی کنم. آقا ابراهیم رو میخوام به عنوان پشتیبانی فنی بذارم. ان کار رو قرار بود محود بکنه که تاخیر کوچیکی داشت. من هم تصمیم گرفتم که این امر خطیر رو به ابی جون واگذار کنم. قول داده هر چند وقت یه بار متن هم پابلیش کنه.
۴)حدودا یک ماهی میشه که بهش اس ام اس ندادم...
۵) بقیش برای بعد...
فرامرز
سلام
مریضی مادرت واسه هممون ناراحت کننده بود ولی خدا رو شکر وقتی دیدیمش بهتر شده بود که امیدواریم سلامتی کامل زودتر حاصل بشه.
ماهم از ورود یه عضو جدید خوشحالیم.(اونم کسی که تو معرفی کنی .)
راستی فوتبال بلد نیستی خب بازی نکن دیگه...
خوش باشی
دلم برات تنگ شده عزیز.
سلام جیگر دلم برات تنگ شده اینجا کسی نیست با اون بیلیارد بازی کنم . درسات بخون شیطونی نکن این قدر دنبال نوفوس نباش هر نفس برای خودش ارزش داره قدرشونو بدون .