هادی

لطیفه ها:(جون مادرت بخند.)

-
به یه کم عقلی میگن:اگه یه کامیون پول بهت بدن چی کار میکنی؟میگه:۲۵۰۰تومان میگیرم خالیش میکنم.
-مشنگی میره تو یخچال درو رو خودش میبنده!.بهش میگن چیکار میکنی؟میگه:میخوام ببینم چراغش خاموش میشه یا نه؟!!
-از نادونی می پرسن: می ذاری پسرت بره دانشگاه؟ میگه: اگه به درسش لطمه نزنه ، بله.
.بابی جون.

- دوستان تازه پیدا کن ولی دوستان قدیمی را عزیز بدار.
- هرگز تسلیم نشو،هرروز معجزه تازه ای اتفاق می افتد.
- طوری زندگی کن که بتوانند روی سنگ قبرت بنویسند:متاسف نبود.
- هنگام مواجهه با کار سخت طوری عمل کن که انگار شکست غیرممکن است.اگر به دنبال صید نهنگ هستی،سس مخصوص طبخ ماهی را همراه ببر.
.بابک



  هادی

اگه!

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی ، برمی گرده و نگاهت می کنه ، بدون براش مهمی .

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری میُفتی ، برمی گرده و با عجله به سمتت میاد ، بدون که براش خیلی عزیزی.

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی ، برمی گرده و نگاهت می کنه ، بدون که واصش قشنگی .

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه می کنی ، میاد باهات اشک می ریزه ، بدون که دوستت داره .

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف می زنی ، ترکت می کنه ، بدون که عاشقته.

هادی

تازه وارد

ای شما ! ای تمام عاشقان هر کجا ! 
از شما سوال میکنم 
نام یک غریبه را ؛ در شمار نامهایتان اضافه میکنید؟ 
زیر سایبان دستهای خویش 
جای کوچکی به این غریب بی پناه میدهید؟
این دل نجیب را 
این لجوج دیر باور عجیب را 
در میان خویش راه میدهید؟
    
زینب(فانوس )

 

سومی

هر سه مقابل پنجره نشستند خیره به دریا

یکی از دریا گفت

دیگری گوش کرد

سومی نه گفت

                  و نه گوش کرد

او در میانه ی دریا بود غوطه ور در آب

از پشت پنجره حرکات او آرام و واضح

در آبی ِ پریده رنگ آب

درون کشتی غرق شده ای چرخید

زنگ نجات غریق را به صدا درآورد

حباب های ریزی با صدایی نرم بر روی دریا شکستند

 

ناگهان یکی پرسید:

                     «غرق شد؟»

دیگری گفت:

                     «غرق شد.»

سومی از عمق دریا نگاه شان کرد

گویی به دو نفر که غرق شده اند می نگرد.   

                                                                                                     «یانیس ریتسوس»

 

 

            اگه گفتید چرا این شعر رو انتخاب کردم؟

لابد می گید خوب دوست داشتی! حق دارید. قبول! من این شعر رو خیلی خیلی دوست دارم . اگه گفتید چرا؟ ببینید ، من یه چیزایی تو این شعر پیدا کردم که خیلی ازشون خوشم میاد. حالا خیلی علاقه مندم بدونم بقیه نظرشون راجع به این شعر چیه .

پس لطفاً هر کسی هر چیزی از این شعر فهمید برای من هم بفرسته.

شاید شما یک چیزای خیلی قشنگتری توی این شعر پیدا کنید که به عقل من هم نرسیده
باشه
.


هادی 

Have you watched kill bill volume1?

 

Bang Bang

 

 

I was five and he was six

We rode on horses made of sticks

He wore black and I wore white

He would always win the fight

 

Bang bang, he shot me down

Bang bang ,  I hit the ground

Bang bang , that awful sound

Bang bang , my baby shot me down.

 

Seasons came and changed the time

When I grew up , I called him mine

He would always laugh and say

''Remember when we used to play''

 

Bang bang , I shot you down

Bang bang , you hit the ground

Bang bang , that awful sound

Bang bang , I used to shoot you down.

 

Music played, and people sang

Just for me , the church bells rang.

 

Now he's gone , I do not know why

And till this day, sometimes I cry

He didn't even say goodbye

He didn't take the time to lie

 

Bang bang, he shot me down

Bang bang ,  I hit the ground

Bang bang , that awful sound

Bang bang , my baby shot me down….

 

 

 

Faramarz

 

 

 

 

حسادت!



خداییش اگه شما جای این دختره (سمت راستی) بودید ، حسودیتون نمی شد ؟!!!!

هادی

خدای بزرگ!

1)* اگه یه روز یه مشکل بزرگ داشتی ، نرو به خدا بگو که من یه مشکل بزرگ دارم . برو به مشکلِت

بگو که من یه خدای بزرگ دارم .

 

2)* برداشت دوم :

چقدر بالا و پایین میرم.حالم داره بد میشه. یه موقع اون بالایِ بالا هستم . می خوام دنیا رو عوض کنم. احساس می کنم نیرو و نشاط از تمام وجودم می ریزه. دلم می خواد « بشریت رو نجات بدم! »* . تو دلم با خودم زمزمه می کنم :

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد**

یه موقع میام پایین ِپایین، احساس می کنم که انرژیم داره تموم میشه. یکی رو می خوام که نجاتم بده! اون وقت با خودم می گم:

در دایره ی قسمت ، ما نقطه ی تسلیمیم!***

یکی بهم می گفت: « آقای فلانی، مراقب باش! نقطه اوج هر فوّاره ، سرآغاز انحطاط اون نیز هست.»

 

 *به نقل از فیلم « نون و گلدون » محسن مخملباف

 **از جناب آقای حافظ (انا مخلصٌ له)

 ***ایضاً

 

هادی