آمین!

تو یکی از متن های قبلی فرامرز جون نوشته بود که بابی تو نظرسنجی فقط یه آمین گفته بود ،

ولی  فرامرزجون درسته که آمین تنها 4 حرفه ولی معانی و مفاهیم عمیقی توش پنهونه :

 

آمین !

 

آ : آشکارا تو را در وجودم حس می کنم و با تضرع و زاری دست به سویت دراز می کنم .

م : می خواهمت بی ریا .

ی : یکتایی ات را می پرستم و به همین یکتایی ات قسم می دهمت ...

ن : نخواهم بخشید خود را اگر جز تو کسی را صدا زنم و طلب یاری کنم ، پناهم باش .

*بابی جون*  

نفس نامه (۲)

یادمه یه آرزو بود

همیشه موندن با تو

واسه زخم دل تنهام

یادمه تو بودی مرهم

ولی اون روزا گذشته

دیگه نیستی که بدونی

کاش میشد بهت میگفتم

من میخوام پیشم بمونی

 

با یه دنیا اشک و غصه

نمیخوام بی تو بمونم

توی این غروب دلگیر

شعر رفتن و بخونم

ولی اون روزا گذشته

شاید از یاد تو رفتن

کاشکی بودی و میدیدی

من هنوز چشم به راهم

 

تو صدامو نشنیدی

نه،تو اشکامو ندیدی

ولی امروز یاد تو

منو تنها نمیذاره

لحظه های بی تو بودن

تو رو یاد من میاره

 

تو همونی که چشمامو

پر اشک و گریه کردی

حالا راه شهر عشقو

من نرفته برمیگردم

برمیگردم تا همیشه

قدر احساسوم بدونم

 

شاید همیشه باید

بی تو من تنها بمونم...

 

فرامرز

 

حرف دل

اگر میدانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر میکند و صدای قلبت آبرویت 
  را به تاراج میبرد، مهم نیست که او مال تو باشد، مهم این است که فقط باشد: زندگی کند، لذّت
  ببرد و نفس بکشد

 

 

خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروی. دو تا دست داد تا نگه داری. دو گوش برای شنیدن و دو چشم برای دیدن داد ولی چرا فقط یک قلب به تو داد؟ چون قلب دوم تو رو به کس دیگری داد تا تو آن را پیدا کنی.



 

هر کی عاقله ، غمی داره

روزگار درهمی داره

عاشق نشدی تا بدونی ،‌ دیوونگی عالمی داره

 

 

 

اگر سلطنت بلد نباشم .سلطنت نمیکنم...اگر زندگی بلد نباشم زندگی نمی کنم ...اما اگه دوست داشتن رو بلد نباشم به خاطر تو یاد میگیرم

 

 

 

عشق خیس شدن دو دلدار در زیر باران نیست...عشق اینست که من چترم را روی دلدار بگیرم واو نبیند....نبیند وهرگز نداند که چرا در زیر باران خیس نشد.....

 

جواب دعا

 

      یکی دو پست پیش یه دعا کردم. دیشب خدا جوابش رو برام فرستاد!. بد نیست شما هم بخونیدش. شاید با این کار بابی جون فقط آمین نگه!! چیزای دیگه هم بگه که به دردم بخوره!!!

 

 فرامرز جان

سلام

 

...به من نگفته بودی چه شد خودم فهمیدم!

 

میدانم هر از گاهی دلت تنگ میشود.همان دل بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت میرود من آنجایم.دلتنگیهایت را از خودت بپرس.

 

 نگران هیچ چیز نباش!

 

هنوز من هستم.هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

 

اما من نمیخواهم تو همان باشی!

 

نگران شکستن نباش!

 

شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.اما جنسش عوض نمیشود...

 

چون من شکست نا پذیر هستم...

 

چون مرا داری...

 

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را مینوازد...

 

چون هر گاه تنها شدی تازه مرا یافتی...

 

چون هر گاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیدم.

 

درست است مرا فراموش کردی اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

 

دلم نمیخواهد غمت را ببینم ...میخواهم شاد باشی..

 

این را من میخواهم...تو هم میتوانی این را بخواهی.

 

من گفتم    و جعلنا نومکم سباتا( ما خواب را مایه ارامش  شما قرار دادیم)........و من هر شب که میخوابی روحت را نگاه میدارم تا تازه شود...

 

 نگران نباش!دستان مهربانم قلبت را میفشارد.

 

شبها که خوابت نمیبرد فکر می کنی تنهایی؟من هم دل به دلت بیدارم!

 

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

 

                                                پروردگارت....

 

                                                          با عشق.

 

*********************

 

بهتر خود زندگی آن چیزی است که چون آن را گم کنی ، از زندگی متنفر شوی و بدتر از مرگ چیزی است که چون برسرت آید مرگ را بپسندی .

امام حسن عسکری ( علیه السلام )

 

 

 

 فرامرز

 

نفس نامه(۱)

    اینم از اون شعر هایی که قول داده بودم که به اسم "" نفس نامه""  پابلیش میکنم.

      

 

       دیدن تو گرچه از دور          

      واسه ی من یه جور امیده

 

     یه چیزی مثل جادو

     که بهم رهایی میده

 

    این مهمه که میدونم

    واسه ی من چقدر عزیزی

 

    من که جام عشق رو دادم

    چه بنوشی چه بریزی... 

 

فرامرز     

 

کیش بی نفس ۱

امروز با بهزاد رفتم میتا کیش. دوباره زد تو پر من. حرف نفس شد شروع کرد رو اعصاب من راه رفتن. رفتم خونه نماز خوندم که نزنمش!

راستی بالاخره یکی فهمید ما اینجا خودمونو به خریت مزنیم. یا خیلی چیزا بودیم و الان هیچی نشون نمیدیم یا هیچی نبودیمو الان داریم خودمونو خیلی چیزا نشون میدیم. اینجاشو خودتون تصمیم بگیرید!

فاطیما اصلا اوضاع خوبی نداره. فکرش خیلی مشغوله. توکلت علی الله.

یه دعا کنم و ختم کلوم...

خدایا !

 

 به من توفیق ،

 تلاش در شکست

 صبر در نومیدی

 رفتن بی همراه

 کار بی پاداش

 فداکاری در سکوت

  دین بی دنیا

 ایمان بی ریا

 خوبی بی نمود

 عشق بی هوس

 تنهایی در انبوه

 و دوست داشتن بدون آنکه دوست بداند،

 روزی کن!

  آمین یا رب العالمین!

اگه خواستی بگو تا بگم دعا از کیه...

 

فرامرز

 

حرف دل

اگه روزی گذرت به بیابونی افتاد و تو اون بیابون پرنده ی دل شکسته ای رو دیدی برو پیشش و بهش بخند شاید اون پرنده ی دل شکسته من باشم

 

 

دوست خوب اونیه که دستتو بگیره ولی قلب تورو لمس کنه دیگه نه از دوستی میگم و نه از عشق

تو خودت از هر گفته گویا تری

 

 

زندگی آب راهیست به نام وفا

میریزد به جویی به نام صفا

میرود به رودی به نام عشق

 و میریزد به دریایی به نام وداع

خلاصه تعطیلات ترم

۱) خب ما برگشتیم! یه مدت وبلاگ خوابیده بود، همکلاسی ها امتحان داشتن منم جو گیر شدم پست ندادم!! آخه تهران که بودم با پراید پیچیده بودم به بازی(یعنی خر کیف بودم!). ببین کار ما به کجا رسیده که نوه ی بزرگه پسریه حاج حسن آقای جواهر سازه کبیر سوار پراید میشه تازه حالم میکنه که بی ماشین نبوده!!! خلاصه کنم برات که تهران در کنار خانواده و همکلاسی ها خیلی خوش گذشت.مخصوصا که با تولد حقیر مصادف بود دیگه نور علا نور بود(کولاک!). تازه ،شب آخری که تهران بودم با آقا منصور برنامه کردیم جاتون خالی خیلی خوش گذشت. برنامه کردیم ایشالا همون جمع سیستان بلوچستان!!!   با همکلاسی ها خیلی خوش گذشت.در صورتیکه بخاطر امتحاناشون خیلی کم دیدمشون.مثلا من محمد رو ۲ تا ۵ دقیقه دیدم و سوغاتی که براش آورده بودم رو ۲ روز بعد از اینکه اومدم کیش به دستش رسیده بود که زنگ زد و تشکر کرد! اینم یه جورشه دیگه. مدل همکلاسی هاست. بی ریا !!!

2) ترم سوم شروع شد. نمرات ترم قبل اومد. نپرس که گند زدم یعنی ری...  .   از همه بیشتر تلاش کردم. نتیجه ندیدم. فکر کنم ۲ تا علت داشت. من واقعا بک گراند خوبی ندارم. هر وقت هم خواستم درستش کنم نشد. میگن هر چیزی رو باید به وقتش انجام داد راست میگن. علت بعدیش هم اینه که هیچ کدوم از همکلاسی ها باهام نیستن. شاید فکر کنی دلیل الکی میارم، چون همکلاسی نیستی نمیفهمی!  الان دیگه نمیدونم چیکار کنم. به درسای قبل برسم یا به درسای جدید برسم . جفتشم با هم نمیتونم انجام بدم. میمیرم دیگه! ولی از طرفی هم میگم هر که پر طاووس خواهد جور هندوستان کشد. راستش رو بخوای به اون خدایی که میپرستم از ۱۰۰ درصد اومدنم اینجا ، ۵ درصد برای خودم بود. ۵۰ درصد برای مادرمه، ۴۵ درصد برای همکلاسی ها. شاید فکر کنی که آخه چرا همکلاسی ها؟ به اونا که ربطی نداره! در جوابت میگم: آخه همکلاسی نیستی، نمیفهمی!  

۳)از روابط دوستانه برات بگم. تو این یه ماه که گذشت ۲ تا شوک احساسی به من وارد شد. یکیش از فاطیما بود. یه اس ام اس باهال از اینا که همه برای هم میفرستن تا یه ذره حال و هوات عوض شه و اوضاع زندگی برات قابل تحمل شه فرستادم. بعد یه دفعه بهم جواب داد : محبت که از حد بگذرد، نادان گمان بد برد! حالا بماند که بعدش یه سری حرفها بینمون رد و بدل شد و قضیه تموم شد. ولی اون موقع برای یه لحظه به خودم گفتم مگه این دختر منو نشناخته؟! شاید من خودم رو از این لاشیا جلوه دادم! ...نمیدونم...خدا داند و بس...

   ۴)  بابک یه پست به اسم (یه تجربه) داده. وقتی خوندمش دلم لرزید. زنگ زدم باهاش صحبت کردم. خیالم راحت شد.

۵) میخوای از نفس بدونی؟ نپرس که دلم خونه! بیست و نهم قرار بود بیاد. الان نمیدونم اومده یا نه. ماشینش هم تو پارکینگش نبود . بعد دیشب که از بغل خونش رد شدم دیدم هست!! چند وقت پیش، قبل از این که بره مکه ، گفتم بهش ''"ــ یه دروغ بگم؟                 

                    ــ بگو.

                    ــ دلم برات تنگ نشده!

                    ــ آخه تو چقدر منو دیدی که دلت برام تنگ بشه یا نشه!

                   ــ همون یه ذره هم که میدیدمت غنیمتی بود که حالا که تهرانم از دستش دادم.

                   ــ (خنده)...""

برای این حرفا کلی شعر آماده کردم که اگه اجازه بدید مینویسم. اصلا شاید یه چند وقتی از خودم متن پابلیش نکنم و به همین شعرها بسنده کنم تا قوای قبل رو بدست بیارم. خب دوری سخته دیگه . منم که یه شعر دزده حساسم!!!

 

۶)  زیاده گویی کردم، ببخشید. حرف آخر:

                                                     فکر جنگل باش، اگه باغ تو سوخته...

 

فرامرز

 

   

 

 

حرف دل

غروب خورشید رفت گلی به دنبال خورشید میگشت که ستاره ای چشمک زد

گل سرش را پایین انداخت آری گل ها هیچگاه خیانت نمی کنند

 

 

از من پرسید زندگی رو بیشتر دوست داری یا منو ؟؟؟ گفتم زندگیو .

قهر کردو رفت در حالی که نمی دانست که او خود تمام زندگی من بود

 

رضا

حرف دل

با معذرت خواهی از شما یادم رفت زیر متن پایینی اسممو بنویسم

بی نشان از او در خود می شکستم و نهیب بازگشت در گوش و جانم زبانه می کشید باز گرد... و بشکن ظلمات و سکوت را سکوت را... سکوت را...

 

فاصله عشق های معمولی را از بین می برد و عشق های بزرگ و جاودانی را شدت میبخشد.مانند باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ور می سازد.

( رضا )