اگه می بینید چند وقتیه نیستم واسه اینه که اتفاق تازه ای نمی افته و همه روزامون شده مثل هم . هر روز صبح پا می شیم و یه سری کارای تکراری تا شب ، شبم به امید فردا می کپیمو دوباره روز از نو روزی از نو.

باز وقتی درس و دانشگاه بود یه وقتایی یه درسی می خوندیمو سرگرم می شدیم ولی حالابا اینکه شاید مثلاً صبح تا شب سرمون اینور اونورباشه ولی چیزی تهش نیست ، همش کشک...

البته قبول دارم که حتماً نباید اتفاق خاصی بیفته تا ما این تو چیزی بنویسیم و درددل کنیم ولی یه وقتایی آدم دل و دماغ بعضی کارارو نداره .

 به هر حال خودتونم  یه وقتایی تو این موقعیتا گیر می کنید .

درک کنید دیگه بابا !!!

*بابیجون*

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 7 شهریور 1385 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام
بله که گیر میکنیم-منظور در این موقعیتها -ولی به خدا توکل میکنیم.
بابک خوشحالم که هنوز زنده ای(وای چه پر رو)!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد