-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 آبان 1385 11:02
سلام password دوباره تغییر کرده من به فرامرز اعلام میکنم براتون بفرسته ابراهیم
-
اتاق جادو
دوشنبه 24 مهر 1385 16:14
آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران ، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارت شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشت به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی . در خیابان به بنایی که بسی مرتفع...
-
لغت نامه شیطان
جمعه 21 مهر 1385 23:26
آرامگاه : آخرین و مضحک ترین حماقت ثروتمندان آزادی : رویای شیرین آلبوم عکس : یک آلت شکنجه برای دوستان اتحادیه : ترکیب دو یا چند حزب برای رسیدن به یک هدف کثیف ادراک : خیلی دیر به حماقت خود پی بردن امید :ترکیب منطقی حرص و توقع اهریمن : مالک تمام چیزهای خوب این جهان بردباری : افسردگی با ماسک فضیلت بی اعتقادی : بزرگترین...
-
بنویس...
دوشنبه 17 مهر 1385 00:02
تو ماه رمضون... خوردن و آشامیدن قدغن غیبت و دروغ قدغن اذیت و آزار قدغن فحش و افترا قدغن اکس و سکس قدغن . . . ولی به خدا تو هیچ کتاب و حدیثی نوشتن متن تو وبلاگ و نظردهی رو ممنوع اعلام نکردن. جون من یچی بنویس . چندتا نقطه هم بذاری قبوله . هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم. ( ستاد حمایت از وبلاگ نویسان ) ************...
-
ببخشید
یکشنبه 2 مهر 1385 17:04
سلام نمیدونم کی این عکس رو گذاشته بود ولی بدلایل فنی که خیلی هم پیچیده نیست نشونش نمیده. از کسی که این عکس رو گذاشته بود معذرت میخوام که عکسشو ورداشتم. اگه میخوای که عکس رو بزاری رو وبلاگ برام بفرستش. میتونی آدرس میلمو از فرامرز بگیری. من درستش میکنم و بعدش پابلیش میکنم. ابراهیم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مهر 1385 17:02
اهل دنیا سه فرقه بیش نیند چون طعامند و همچو دارو و درد فرقه ای چون طعام درخورند که از ایشان گریز نتوان کرد باز جمعی چو داروی دردند که بدان گه گه است حاجت مرد باز جمعی چو درد با ضررند تا توانی به گرد درد مگرد *بابی جون*
-
داستان : رفاقت
چهارشنبه 29 شهریور 1385 17:21
محسن و علی دو دوست خیلی صمیمی بودن که در دوران خدمت سربازی با هم آشنا شده بودن. تو این دوران این دو مثل داداش کنار هم بودن و بطور خودمونی بگم ، جونشون واسه هم در می رفت. محسن اهل کرمانشاه بود و علی اهل تهران. بعد از پایان دوران خدمت ، هرکدوم رفتن شهر خودشون و مدتی از هم دور بودن. تا اینکه یه روز علی واسه دیدن محسن به...
-
من هستم
چهارشنبه 29 شهریور 1385 12:27
دوری از تو را ندارم ولی جدایی با تو را دوست دارم. می دانی چرا؟ چون با اینکه جدایی از تو بسی برایم دشوار است ولی در عین حال دلپذیر هم هست ، زیرا به خاطر تو دلتنگی به سراغم می آید. پس بدان که دل تنگی ها هم بخاطر تو دوست دارم و تو از حال من خبر نداری. ابراهیم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریور 1385 11:35
شبی مجنون به لیلی گفت که ای معشوق بی همتا توراعاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد بود فاطیما
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریور 1385 11:31
دلم از ابر و بارون بجز اسم تو نشنید تو مهتاب شبونه چشام فقط تورو دید نشو با من غریبه مثل نامهربونا بلا گردون چشمات زمین و اسمونا می خوام برگردم اما می ترسم می ترسم بگی حرفی نداری بگی عشقی نمونده بری تنهام بزاری فاطیما
-
نیمه شعبان
یکشنبه 19 شهریور 1385 01:49
سلام با دعا کردن درهای بلا را بر خود ببندید و از خود دور کنید ( پیامبر اکرم ( ص)) فرمایشاتی از امام زمان (ع): ما شما را رها نکرده و یاد شما را از خاطر نمی بریم. منم کسیکه زمین را از عدالت پر میکند همانطور که از ستم پر شده. برای فرج من دعا کنید چرا که این خود فرج وگشایش در کارهای شماست.(اللهم عجل لفرج ولیک الفرج). امام...
-
نیمه شعبان
شنبه 18 شهریور 1385 00:32
زیباترین و بهترین ها را در زیبا ترین و بهترین شب سال برایتان آرزو می کنم . ***شب آرزو ها مبارک*** *بابی جون*
-
پرواز غازهای وحشی
جمعه 17 شهریور 1385 16:53
پاییز آینده ، هنگامیکه غازها برای گذراندن زمستان به سوی جنوب پرواز میکنند ، به پرواز جناغی ( v شکل ) آنها بنگرید و به یاد آرید که علم در مورد فرم پرواز آنها چه کشف کرده است . هر غاز در حال پرواز یک نیروی بالا برنده در محیط غازی که بلافاصله در پشت سر او پرواز می کند ، ایجاد می نماید . بدینسان ، دسته غازها با پرواز...
-
نمیدونم چرا؟
پنجشنبه 16 شهریور 1385 11:01
نمیدونم چرا نمی خوامم تو این جا مطرحش کنم ولی خوب دیگه دارم می ترکم. اگه به کسی نگم ظرفیتم تموم میشه. خیلی تو این چند وقت سعی کردم هم به بقیه امید بدم هم اینکه امید خودمو نگه دارم. آخه این واقعا این چند وقت برام سخت گذشته. ولی دیگه واقعا نمی تونم. احساس میکنم امیدام تموم شده. هرچی با امیدتر تلاش می کنم انگار نه انگار....
-
w900i
چهارشنبه 15 شهریور 1385 13:53
گوشیمو فروختم... همین... فرامرز
-
نفسم باهام نیست...
جمعه 10 شهریور 1385 13:48
پای تو در میون باشه... پای تو در میون باشه ، ماه رو شکارش می کنم تو دل شبهات می ریزم ، روز و بیدارش می کنم خورشید اگه نگات کنه ، نور و به زانو می شونم گندمی شونه هاتو ، با پر قو می پوشونم پای تو در میون باشه ، کوه رو خرابش می کنم قایق درد و غصه رو ، نقش بر آبش می کنم دردا رو جارو می کنم ، غصه رو پارو می کنم نباشه...
-
تغییرات
پنجشنبه 9 شهریور 1385 17:20
دوستان سلام می خواستم یه چند تا توصیه بکنم برای بهتر شدن وبلاگ البته از نظر یکم فنی. لطفا از فونت Tahoma استفاده کنید. چون مشکلات فونت Arial رو نداره. آقا محمد هروقت یادت رفت اسمتو بنویسی بجای اینکه دوباره post بفرستی پست قبلیتو تغییر بده و اسمتو زیرش اضافه کن. می خوام همینجا به همتون قول بدم که در آینده ای نزدیک یک...
-
روشهای علمی ساخت یک بنا
چهارشنبه 8 شهریور 1385 18:31
ببخشید یه چند وفتی بود نبودم آخه خیلی سرم شلوغ بود بچه های همکلاسی معذرت شرمنده بخشیدید یا بازم بگم ؟ این متن مفیده بخونید : امروزه طراحی و ساخت واحدهای تجاری و اداری و مسکونی بر اساس یافته های علمی و علم روز بناشده است - مقاومت و پایداری که حرکاتی ناشی از تورم و جمع شدگی و یا یخ زدگی خاک زیرین که آسیب زیادی به...
-
هر دردی یه دوایی داره ...
چهارشنبه 8 شهریور 1385 13:12
هر دردی یه دوایی داره ... دوای تشنگی ، یه لیوان آب خنکه ... دوای گشنگی ، یه تیکه نونه ... دوای گرما ، یه نسیم خنکه ... دوای سرما ، یه شعله آتیش ... دوای اسارت ، آزادیه ... دوای دلتنگی ، هم صحبتی با یه دوسته ... دوای ... به هر حال هر زهری یه پادزهری داره ،ولی بعضی دردها هستن که هیچ دوایی ندارن یا شاید من دواشو نمی...
-
از علی آموز اخلاص عمل(۳)
چهارشنبه 8 شهریور 1385 00:04
سلام خدمت تمام دوستان <از علی آموز اخلاص عمل(۳)> بزرگترین هدیه گذشت است. بزرگترین سود فرزند نیک است. بزرگترین سرمایه اعتماد به نفس است. امیدوارم این فرمایشات امام علی (ع) اول مورد توجه و یاد خودم وبعد مورد توجه شما دوستان عزیز واقع شود. محمد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریور 1385 23:56
اگه می بینید چند وقتیه نیستم واسه اینه که اتفاق تازه ای نمی افته و همه روزامون شده مثل هم . هر روز صبح پا می شیم و یه سری کارای تکراری تا شب ، شبم به امید فردا می کپیمو دوباره روز از نو روزی از نو. باز وقتی درس و دانشگاه بود یه وقتایی یه درسی می خوندیمو سرگرم می شدیم ولی حالابا اینکه شاید مثلاً صبح تا شب سرمون اینور...
-
یادم رفت
دوشنبه 6 شهریور 1385 10:40
این فراموشی من از زمانی شروع شد که فرامرز تذکر داد مطلب پایینی برای منه(یعنی آقا محمد).
-
اعیاد شعبانیه مبارک باد
دوشنبه 6 شهریور 1385 10:38
سلام میلاد با سعادت امام حسین(ع) وامام سجاد (ع)و حضرت ابوالفضل (ع)وهمچنین مبعث رسول اکرم(ص)بر تمام شیعیان مبارک باد. (مخصوصا به شما بچه های گل وبلاگ). با عرض معذرت خدمت تمامی دوستان به خاطر غیبتی که داشتم. روز مبعث من طالقان بودم جاتون خالی خیلی خوش گذشت. یه سر امام زاده هارون رفتم کلی صفا کردم یه چیز جالب اونجا پیدا...
-
۲۰ روز دیگه...۸۳۳۶ میاد...
شنبه 4 شهریور 1385 14:00
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات و خیس کنه اما مجبوری بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشق رو ازت گرفته و به جاش زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده زل بزنی و به جای اینکه پر از کینه و نفرت بشی حس...
-
واژه رنگ زندگی بود...
جمعه 3 شهریور 1385 15:15
۱) خیلی خب بابا حالا! بسه دیگه اینقدر خودتونون نگیرید! حالا ما یه چیزی گفتیم، شما چرا باور کردید؟! هنوز هیچی نشده منتظر نظرات نشستید، پست دادن یادتون رفته؟!! حالا خوبه مثلا درس ندارید، سرتون خلوته! از محمد دلگیرم. منتظر بودم روز مبعث متن پابلیش کنه. در مورد مسایل مذهبی وبلاگ با هم قرار گذاشته بودیم. ماه شهریور، ماه...
-
زندگی
جمعه 3 شهریور 1385 13:45
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او جز با او نمی خواهی آری من گمانم زندگی باید همین باشد. ابراهیم (-:
-
از علی آموز اخلاص عمل<۲>
یکشنبه 29 مرداد 1385 15:52
سلام <از علی آموز اخلاص عمل> بزرگترین شجاعت صبر است. بزرگترین استاد تجربه است. بزرگترین اسرار مرگ است. بزرگترین افتخار ایمان است. فرامرز گفت برداشتم رو بنویسم اما من نظر خاصی ندارم فقط چون به نظرم قشنگ رسید نوشتم. محمد
-
اولتیماتوم!!
شنبه 28 مرداد 1385 12:18
* خب میبینم که وبلاگ رونق خاصی به خودش گرفته و به جاهای خوبش رسیده. همکلاسی ها خوب مطلب میدن. ولی باید برنامه ریزی کنن که مطلب هاشون منظم باشه. یعنی مثلا ۲ تا پست ندن بعد برن ۶ ماه نیان. بابک و رضا یه ذره کم کار شدن . فکر کنم به خاطر سنگینی درس هاشونه!!! الان دیگه موقع این رسیده که همکلاسی ها حرفه ای به ویلاگ فکر کنن....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مرداد 1385 15:55
درسی از پروانه یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد.سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد. آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از...
-
امیر جووون
چهارشنبه 25 مرداد 1385 15:44
همیشه سهم من از تو دو دست سرد و تهیست قبول می کنم از تو اگر چه سهم کمیست !!!!!٬!!!!! امیر ججووون